حامل نور ...
"بسم الله النور"
ارام ارام حس میکنیم عطر محرم را!
صدای گریه ی طفلی شیر خواره از قافله به گوش میرسد....
اما شاید نه!
من اشتباه میکنم.
کودک قصه ی مان به لبخند پدر و عمو و برادر هایش لبخند میزند،
اری چون حال حضورشان را کنار خود حس میکند،
اما امان از ان لحظه ای که
صدای هل من ناصر پدرش را بشنود
غوغایی به پا میکند
الان صدای دخترک سه ساله ی قافله را میشنویم
که دلش به قدم های عمو عباسش قرص است
اما امان از لحظه ای که به بابا میگوید :
بابا اب را نمیخواهم به عمو بگو به خیمه باز گردد...
حالا صدای درد و دل های دل خواهری را میشنویم
که نجوا کنان با برادر سخن میگوید
اما وای بر ان لحظه ای که بر فراز تل چه ها میبیند...
و اما صدای لالایی مادری را میشنویم
که تا اینده ی نچندان دور حسرت بوسیدن کودکش بی تابش میکند...
اری کربلا را میشنویم ....
نور نوشت :اللهم الرزقنا کربلا...
Design By : Pichak |