حامل نور ...
"بسم الله النور"
و اما اینبار نمی دانم اصلا باید شروع کنم یا نه اصلا باید بگویم یا نه !!!
از کجا شروع کردنش بماند....
گاهی این بغض لعنتی بدجور یقه ام را میگیرد...
باز هم مثل همیشه میخواهم سر به بیابان بگذارم و های های گریه کنم!
برای غریبی کوچه های مدینه .... برای شرمندگی کوچه های بنی هاشم...
برای تشیع غریبانه گل زندگی مولا....
برای تنهایی و خانه نشینی پهلوان خیبر....
برای مروارید هایی که سر از چاه در می آوردند...
همه و همه دلم را به درد می اورند
گلویم را میفشارند
بغضم را میترکانند
خفه ام میکنند
اشک هایی که در فراق مادر ریخته میشود اتشم میزند...
به یاد مادر که می افتند لبخند مسیحایی اش را با چشمانی غم بار پاسخ میدهند
مولا دلش برای چهره زیبای همسرش پر میکشد....
آه..... آه.....
غم غریبی کوچه های مدینه دیوانه ام میکند...
این داغ ها همه بماند .....
خواهد رسید روزی که مهدی فاطمه (س) انتقام مادر را بگیرد....
Design By : Pichak |