سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















حامل نور ...



بسم الله النور
سلام رفیق شفیقم
دلم به اندازه دنیا برایت تنگ شده بود
خوشحالم که هنوز هم نفس میکشی! بوی خاک میدهی!
یادت هست با هم کجا ها رفتیم؟؟
یادت هست دوبار ناجوان مردانه کربلا رفتی و مرا نبردی؟
من من صمیمانه تورا با خود تا شلمچه و طلاییه و فکه بردم و متبرک شدی!
دلم می خواهد تورا محکم بغل بگیرم و عطرت را به ریه هایم بفرستم
خیلی وقت است دیگر یادی از من نمیکنی
اما من فراموشت نکرده ام
باید به قولمان وفا کنیم دیگر
یادت که می آید کنار اروند من و تو با هم نجوا میکردیم
انجا قول دادیم که وداع نداشته باشیم...
گاهی اوقات خیال که پرواز میکند میرود همان جا سر قرارمان مینشیند و
های های به حال و روزم گریه میکند....
حق دارد ....
ان روز ها بسی دل شکسته ام دلگیرم از تمام جدایی ها....
چفیه من بوی شبنم میدهد..... عطر شب های محرم میدهد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بارالها ، احیا کن مرا........
یاحسین


نوشته شده در جمعه 92/10/13ساعت 4:57 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak