سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















حامل نور ...

  امروز چهلمین روز درگذشت پدر بزرگ عزیزم بود ...

  از دست دادن عزیز بسیار سخت است ...

  امروز رفته بودیم سر مزار ؛ همینطور که بیتاب جای خالی پدر بزرگ بودم

با خودم گفتم اگر ماادم ها هر کداممان در یک لحظه به این فکر کنیم که

نفر بعدی من هستم، آیا اماده ام ؟!

و مسلما که اماده نیستم ، خب پس بگذار فکر کنم

که چه کار هایی دارم که باید انجام دهم ؟؟؟

  اول از همه روزه و نمازهایم و حق الناسی که به گردن دارم

و دل هایی که شکستم و .... 

  وامان از دل شکستن ها  :(

  امان از حق خوری ها و امان از بی حرمتی ها ....

  ما ادم ها تا کجا می خواهیم پیش برویم ؟!  

  اخر و عاقبت همه مان به همان قبرستان ختم میشود ؛

چرا نمیخواهیم باور کنیم که این قبر امروز برای پدر بزرگم بود ؛

فردا برای من است ؟!

 چرا درست بشو نیستیم ؟! 

  حداقل قبل تر ها وقتی پایمان به قبرستان میرسید ،دلمان میلرزید

و از کرده هامان پشیمان میشدیم اما چه بر سرمان امده

که حتی قبرستان هم ادممان نمیکند؟!

  بگذارید راحتتان کنم ،هیچ چیز در این دنیا جز خود خدا باقی نیست ...

  پس خواهشا بیاندیشیم بعد رفتار کنیم ....

  خواهشا درست رفتار کنیم 

  خواهشا دل نشکنیم 

  خواهشا حق خوری نکنیم 

  خواهشا حداقل حرمت خودمان را نگاه داریم 

  پی نوشت : دلم خیلی ......  ::(


نوشته شده در سه شنبه 95/10/28ساعت 7:10 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak